عشق در دیدگاه ملاصدرا (رحمت الله علیه)
پژوهشگر: جواد سعیدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
و اما داستان «عشق»
آیا با این تکاپو در لذتهای مادی و ظاهری و تلاش هرچه بیشتر در آن میتوان به این لذت شدید رسید؟ آیا کسی که هرچه بیشتر در مسیر شهوترانی سیر میکند حتی در این مسیر شهوت نیز لذت بیشتری میبرد؟ آیا برای راه رسیدن به کمال لذت و یا آغاز طریق کمال لذت، باید لذات مادی را به اوج رساند و یا نه باید از آن عبور کرد و به کناری رها کرد؟ و دیگر اینکه آیا ما باید عشق را انتخاب نماییم و یا عشق ما را به محضر خود قبول بنماید؟ در هر دو صورت مقدمات رسیدن به این حقیقت و درک آن چه میباشد؟
در مورد اینکه آیا با تجربه لذات متفاوت مادی و طی طریق هرچه بیشتر در این راه میتوان این لذت شدید و عشق را به دست آورد باید گفت: انسان هرچه بیشتر در لذات مادی غرق میشود، حتی جسم او نیز حظ کمتری میبرد و از این لذایذ ضعیفتر بهرهمند میگردد. چه رسد به اینکه بخواهد به وسیله آن، به عمق و انتهای لذات که به نظر ماورای جسم میباشد برسد. در جواب این موضوع، سؤالی مطرح میشود که اصلاً آیا جسم انسان قدرت درک و حمل این اوج لذت که شاید بتوان گفت تنها لذتی است که نامتناهی است و بیپایان، را دارد. براساس مبانی فلسفه و حکمت متعالیه به ظاهر عالم ماده بر جسم عالم نقصان و حدّ و حدود و محدودیت میباشد و بعید است بتواند گنجایش چنین معانی را داشته باشد و با مثالی که ذکر شد شاید بتوان چنین معنایی را کمی درک و تصور نمود. به عنوان نمونه، مثال دیگری را عرض میکنم: آیا نه تا به حال لذت مادی را تجربه نمودهاید که بعد از آن کسالت و خمودی در خوت و سستی نباشد، بهترین غذای مورد نظر را میل بفرمایید، حالا بعدش بلافاصله شما را دعوت کنند برای صرف مجدد آن. چه حالی به ما دست میدهد؟ خوب مثال دیگر: زمانی دست بدهد و بدون هیچ نگرانی و پریشان حالی به دامان طبیعت پناه ببریم، آیا لذتی که از صدای پرندگان و آرامش طبیعت بردهاید را به یاد میآورید؟
آیا این دو نوع از لذت را با هم مقایسه کردهاید؟ هرچند هردو به نوعی سرچشمة آن به ظاهر حواس و ماده میباشد، اما مثال دوم، کمی عمیقتر و مربوط به خارج از حواس و جسم مادی میباشد لذا بعد از آن و به خاطر حظّ از آن به انسان کسالت و خمودی دست نمیدهد (هرچند معمولاً با نشاط به طبیعت میرویم و از غَضه قصة کار و درس و ... با کسالت بر میگردیم). البته باید ذکر کنم که اگر انسان تجربههای خود را فقط به لذتها و شهوتهای مادی محصور بنماید، قادر به درک حتی کمترین لذتهای روحی روانی نیز نمیباشد. مثلاً خیلی دیده میشود که بعضی از عزیزان از طبیعت بدون سیخ و کباب و مخلفات آنچنانی و ساز و آواز پر سروصدا، حظی نمیبرند) اما اینکه داستان عشق از کجا آغاز میشود را با شعری از جناب ملاصدرا رحمتا...علیه آغاز میکنیم.
آتش اجسام ظلمانی بود آتش عشق، آتش جانی بود
آتش عشق، آتش دیگر نبود جمله آتشها در او ابتر بود
از یک نگاه شاید بتوان عشق را به بارقه و صاعقهای تشبیه کرد که ناگهان در آسمان وجود انسان پدید میآید و تمام هستی انسان را به آتش میکشد، به صورتی که مرکز تمام توجهات وجود و هستی انسان میشود که البته در نظام طبیعت نیز این صاعقه تحت تاثیر عواملی است که موجب شکلگیری آن میشود هرچند خیلی محسوس نمیباشد که در جای خود بیشتر قابل دقت و بررسی است. از جمله نکاتی که بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد اینکه آیا میتوان مقدمات ورود به این عرصه و مواجهة با آن را مورد آموزش قرار داد و اینکه میشود با رعایت بعضی نکات زمینه بروز و ظهور هرچه بیشتر آن را در افراد ایجاد نمود.
«ان هذا العشق - اعنی التذاذ الشدید بحسن الصورة الجمیله ...»
ادامه بحث در توضیح لذت شدید از نیکویی صورت زیباست که آنچه از ظاهر جمله بر میآید بسیار واضح و روشن میباشد و نیازی به تفسیر و تبیین ندارد. صورت زیبا، جمال و جمیل که اگر بخواهیم دقیقتر بشویم در ابتدای جمله بدون توجه به مابعد صحبت از جنس صاحب این جمال نیز مطرح نشده است که حال عاشق و معشوق از کلام جنس از انسانها باشند هردو مذکر باشند یا یکی مذکر و دیگری مونث باشد، بحث بر سر صورت و چهره زیباست.
البته کلماتی از قبیل: رخ و دلدار و غمزه و کرشمه، خم ابرو، روی، نور رخسار، زلف یار و رخ زیبا بسیار در اشعار عرفا به کار رفته است و در بسیاری از موارد به صورت روشن و مشخص دلالت دارند بر جمال یار حقیقی و کمال مطلق و قرائنی نیز هست که منظور چهره زیبای، صورت یک معشوق و یا فرد مشخص نباشد. و شاید بتوان گفت بیان حال یک عاشق عارف به معرفت الهی در مراتب عالیه میباشد که برای بیان گوشهای و ذرهای از آن ارادت به آستات دوست، متوسل به این کلمات و تعابیر میشود، اما خود این انتخاب نیز نشان از این دارد که مورد اشاره و تمثیل قابلیت برای تفهیم این معنا را داراست. امّا آنچه در بیان آخوند آمده است بدون هیچ حاشیه و تمثیلی بیان صورت زیبا میباشد. (از مواردی که جای بحث و تردید نمیباشد برای لذتبردن از صورت نیکو همین دوستداشتن چهره زیبا و معصوم کودکان میباشد که اطفال در هنگام خردسالی مورد توجه اکثر افراد و بزرگسالان میباشند که در اینجا دوست داشتن به واسطه هم حسن جمال و معصومیت نهفته در کودک است.
که البته بنده تاکنون نشنیدهام که این دوستداشتن کودکان تبدیل به عشق و لذت شدید شده باشد مگر از جانب مادر فرزند که شاید در اثر حبّ به مادری و فطری بدون توجه به صورت و سیرت میباشد که البته در اینجا معنای التذاذ شدید را میتوان یافت، اما آیا تاکنون شده شخصی عاشق مهره زیبا و تناسب اندام و ترکیب نیکوی یک طفل معصوم باشد؟ یا به عبارت دیگر اینکه میشود کسی عاشق صورت و جمال جمیل شود بدون اینکه قادر به ایجاد ارتباط عاطفی و کلامی و بیانی باشد؟ مثلاً یک تصویری را نشان دهیم از یک فرد ناشناس در یک مجموعه عکس، آیا این محبت و لذت شدید صورت میگیرد؟ طبعاً در هنگام نگاه به تصاویر زیبا و چهرههای خوش ترکیب هر شخصی به وجد میآید که شاید بیشتر هم تحت تاثیر مسائل جنسی و یا حداکثر زیباشناسی باشد، اما آیا ارتباط عاشقانه با دوست داشتن شدید، برقرار میگردد. (بدون هیچ زمینه و انگیزه و امیدی که شاید بتوانیم ببینیم یا مرتبط بشوم با شخص) و اینکه در مسائل و احکام دینی نیز بین نگاه به تصاویر و فیلم و نگاه به شخص به صورت رودررو به نوعی تفکیک قائل شدهاند شاید دارای رموزی باشد و فلسفهای داشته باشد یا برقراری ارتباط مستقیم با صاحب تصویر و غیره ...
با این مطالب میخواهم به این نتیجه برسم که: صرف دیدار یک صورت زیبا بدون هیچ عامل دیگر بعید است منتهی بشود به یک محبت و لذت شدید که تمام تاروپود وجودی انسان را تحت تاثیر قرار بدهد. بلکه باید عوامل دیگری غیر از این رویت باشد. اگر تنها دیدار یک رخ زیبا و اندام خوش ترکیب موجبات عشق را فراهم بیاورد باید تمامی این برادران که سر کوچهها و خیابانها مشغول چشمچرانی میباشند!! هرکدام از عشاق عصر و زمانه خود باشند و این چه دلی دارند که نه یک دلدار، بلکه هزاران دلدار میطلبد و باز هم ناکام میباشد. با این جمله ملاصدرا رحمتا...علیه میشود به یک مطلب به صورت قطعی پی برد که هرچیز زیبا و دارای ترکیب مناسب بالطبع مورد علاقه انسانها میباشد و اساساً خلقت عالم هستی و طبیعت نیز بر همین مبنا میباشد. اگر به طبیعت مراجعه نماییم کوچکترین ناهماهنگی در ترکیب رنگ و فرم نخواهیم دید، مگر آن جاییکه که بشر پانهاده باشد. و شاید بتوان گفت اوج این زیبایی و لطافت را در یک صورت زیبا همراه با ترکیب نیکو میتوان جستجو کرد.
اما آنچه بیشتر در طول تاریخ در جوامع بشری رخ داده است مواجهه دو جنس مخالف و آن هم بیشتر عشق مرد به زن میباشد و درک این معنا نیز از این طریق آسانتر مینماید. و عملاً هم بسیار دیدهایم و شنیدهایم این روابط مرد و زن را که دارای مقدمات عاطفی و عشقی شدید بوده است. و همیشه همراه با غم و اندوه همراه با شادی و نشاط میباشد. و گرایش مرد به زن و بالعکس ظاهراً یک امر فطری و طبیعی میباشد. و هرکدام آرامش را در وصال به دیگری جستجو میکند. به نظر بنده این علاقه و محبت دوطرفه بسیار محترم و دوستداشتنی میباشد، اما آیا میتوان گفت که این مرادف با همین عشق مورد نظر و التزاد شدید میباشد.
در بسیاری از موارد این علائق همراه با علاقه و دوست داشتن میباشد، اما در موارد کمتری است که همراه با عشق و علاقهای باشد که در صورت عدم وصال به محبوب، کار برای دو طرف بسیار سخت خواهد شد.
حال سؤال اینجاست که آیا این علاقه و التذاذ شدید موجبات آرامش و سکون مورد نظر را فراهم مینماید. و اگر اینگونه است آیا بعد از وصال هم ادامه پیدا میکند و اگر اینگونه نمیباشد علتش در کجاست؟ آنچه که به وضوح و وفور یافت میشود، همین سردی روابط و علائق عاطفی میباشد که بعد از ازدواج هیچ اثری از آن دلداری و دلبری نیست که در توضیح باید یادآورد شد که در اینجا به علت اینکه این عشق و علاقه، میان معشوق و عاشق در حد جذب به جمال جمیل و کمالات اخلاقی فردی بوده است و خود عاشق نیز در حد و سعة وجودی و معرفتی خویش قابلیت و قدرت درک کمالات معنوی بیشتر را نداشته است با وصال به محبوب و کامجویی شهوانی، به سکون و آرامش موقتی رسیده است و به آن اکتفا نمود. به تعبیر دیگر در اینجا روح عاشق مورد نظر با لقاء محبوب و تسخیر جسم فرد مورد نظر به سکون مورد نظرش رسید و این سکون اول طوفان و تلاطمات بعدی است که همان بیمیلی و یا کمرغبتی به معشوق میباشد؛ زیرا وجود شخص عاشق درک بیشتری از این وصال و علاقه نداشته است و انتهای امل و آرزوی وی نیز همین بود.
با دیدن یک چهره و صورت زیبا، حالتی از بهجت و سرور بر هر طبع لطیفی عارض میگردد (البته قابل ذکر است که این مطالب دلیل بر این نیست که ما میتوانیم با طیب خاطر و فراغت بال کار و زندگی و شرع و ایمان را رها ساخته به نگاه زیبارویان بپردازیم ...!!!).
اما آنچه که مترادف با معنی عشق است این لذتها نمیباشد، بلکه عشق، لذتی است شدید و همراه دوام که در اختیار عاشق نمیباشد که بخواهد با اراده آن را از خود جدا کند. خوب! رمز این دوام و ماندگاری چه میباشد؟ صورتی از طریق بینایی برای ما رؤیت شد و تصویری در ذهن و مغز تشکیل گردید آیا همین است که ماندگار میشود و قدرت تأثیر بر تمام وجود را دارد؛ پس در اینجا ما چند چیز داریم: 1- صورت زیبا، تناسب اندام 2- حسن کردار و اعتدال مزاج (مجموعه عواملی که شخص را شیفته خود میکند به غیر از صورت که ملایم طبع عاشق میباشد) 3- ترکیب دو عنوان قبلی با هم که یک شخصیت جدید را در وجود فرد محب و عاشق ایجاد میکند که شامل هردو عامل میباشد و آنچه که عامل التذاد شدید رعش است این ترکیب میباشد که یک تمثیل است در وجود شخص عاشق.
شاید بتوان گفت شخص عاشق از دریچه صورت که نمایانگر سیرت معشوق و محبوب میباشد و ترکیب آن دو با هم براساس سعة وجودی خویش و میزان لطافت طبع و معرفت در وی به پردازش یک شخصیت جدید دست میزند و این هویّت و شخصیت درونی است که مورد توجه و ارادت است و همین امر است که عامل پایداری و ماندگاری این لذت شدید میباشد و کمال است و غیر از این باشد مقصد و مقصود - رویت هر جمال جمیلی به غیر از وادی شهوت ره به جای دیگری ندارد. به عنوان مثال اگر کسی واقعاً عاشق شخصی شده باشد. اگر زمان آشنایی آن دو در اوج زیبایی و جوانی محبوب باشد مطمئناً این عشق و علاقه با از بینرفتن کمالات ظاهری ادامه خواهد داشت نه از روی تعارف و خجالت، بلکه از سویدای دل میباشد که در ادبیات فارسی کهن ما نیز بسیار آمده و از جمله موارد دوران معاصر ما که مثَل گشته است عشق شهریار میباشد که به وصال محبوب نرسید. اما بعد از سالها عشق شهریار به او مراجعه نمود و شهریار ظاهراً به حسب آنچه نقل شده دست رد به سینه او زده و گفت: که من دیگر با یاد تو مأنوس گشتم و نیازی به حضور و نگاه به صورت تو ندارم. (که البته فکر کنم خیلی هماهنگ با مقدماتی که عرض شد نمیباشد و یک جای کار ایراد دارد و آن اینکه درست است با یاد او آرام گرفته است اما جای آن داشت که به خواسته ظاهری معشوقه خودش لباس اجابت به تن نماید و او را ناامید نسازد...)
اما اگر عشق دارای مراتب است؟عوامل شدت و ضعف آنچه میباشد: که آیا این عشق و لذت شدید نیز دارای مراتب است؟آیا قابل تعلیم و آموزش میباشد؟ روشهایی برای اشتداد و تکامل آن وجود دارد؟ آیا میتوان در یک زمان وصال در محبوب و معشوق داشت؟ چه کسانی واقعاً میتوانند چنین ادعایی داشته باشند؟ ملاک و معیار تشخیص عشق و هوس چه میباشد؟ چگونگی نیافتادن در دام شهوت؟ آیا عشق مجازی که براساس صورت و حسن و نیکوی خلق نیز میتواند به لذت شدید و عشق بیانجامد؟ چگونه؟ حتی آیا میتوان پائینترین سطح دوستداشتن زیباییها را تبدیل به این عشق نمود؟ و ... و سؤالهای بسیاری که میتوان طرح نمود و مورد بررسی قرار داد که ملاصدرا (رحمتا...علیه) نیز به بررسی بیشتر این موارد در بخشهای بعد و ادامه همین بخش پرداخته است.
جهت توضیح و تبیین ادامه این فصل و سه فصل آینده (تفاوت معشوق ها به جهت تفاوت وجودات؛ اختلاف مردمان در محبوبات؛ محبت الهی مختص عرفای کامل و اولیای واصل) در زمانی دیگر خواهیم پرداخت.
البته در پایان عرض کنم که به نظر بنده «عشق» همانند وجود و حضور «خدا» در کوچکترین ذرههای وجودی ما و عالم طبیعت موجود است اما ما غافل از آن هستیم و به تعبیر دیگر مانند اکسیژنی است که از آن استفاده میکنیم و توجه به آن نداریم و مانند خورشیدی است که تمام هستی را فراگرفته و آن را نمیبینیم؛ که البته عشق از مفاهیمی است که مانند «وجود» است که تعریفپذیر نمیباشد؛ زیرا که تمام هستی بر مبنای عشق است و هرچه هست «عشق» است اما جالب اینجاست که همه انسانها به عناوین مختلف با آن سروکار دارند و مانند همان نسیمی است که در روایات آمده برای هرکسی در طول عمر ظاهر میشود جهت هدایت، (إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» نسیمهای رحمانی در حال وزیدن است و همه باید مراقب باشند و خود را در معرض آن نسیمها قرار دهند. اهل سیر و سلوک، برای این روایت شریف، اهمیّت بسیاری قائل شده و عمل به آن را در سرلوحه دستورالعملهای سلوکی خویش قرار میدهند.)
اما متاسفانه به علت بیتوجهی یا جهل از کنار آن به راحتی عبور میکنیم و از این تحفه الهی استفاده نمیکنیم، چگونه است که ایادی شیطان و پیروان مکتب انحراف و ضلالت، همان مفاهیم و داشتههای نادرست خود را بسیار بستهبندی شد و شیک تحویل جوامع انسانی میدهند و ما با این همه ذخایر عظیم هدایت بشری که از جانب اولیاء به ما رسیده هرگز قادر نیستیم ذرهای از آن را به جامعه بشری و اسلامی ارائه بدهیم. که رد جواب بسیار ساده میگوییم، بله. مردم ظرفیت ندارند نمیخواهند و ... طبیب هست ولی مریض نیست.
خوب آیا باید کسانی پیدا شوند که همراه و همدم طبیبان باشند و کلمات و یافتههای عمیق عرفانی آنها را به زبان جامعه و انسانها ترجمه کنند و بیان بفرمایند، مگر رسول اکرم(ص) همان طبیب دوار نبوده است که اینهمه به دنبال هدایت حتی مشرکین بودهاند، مگر امام حسین(ص) نبوده است که برای هدایت حتی یک نفر از آن قوم شقی، اینگونه در کربلا به کارزار و در اصل به هدایت پرداختند.
و کجایند آن طبیبان روح و اولیاء الهی که دام بیافکنند و در پی صید باشند در جهت گرایش انسانها به سمت پروردگار متعال که هستند ولی به گمانم اینان مریدان و حلقه یاران په کاری ندارند و به تنهایی در پی یاران همراه میباشند و هرکسی هر قدر هم ضعیف باشد میتواند نقشی ایفا کند در بیان این مفاهیم ناب انسانساز که بشر تشنة قطرهای از این معارف میباشد. و آخر اینکه همگان را یارای آن نیست که ظرفیت درک این مفاهیم عالیه را داشته باشند اما به نظر این حقیر، عشق، اکسیری است که بهره و صید هر کسی نیست اما اگر در وجود شخصی ساری و جاری گردد علاوه بر آنکه وجود وی را سرشار از آتش فراق و وصل می کند می تواند بسیاری از نفوس مجاور و غیره را نیز به پالایش و صفا عجین بسازد. و این نیز از سنت های الهی است که یک عارف عاشق بعد از وصال، قومی را نیز به اندازه توان آنها به سمت حقیقت رهنمون می سازد و عمق وجودی آنها را با سکون و آرامش خود به نوعی به سوی خود می کشاند. که این بخش از تأثیرات عشق در محیط اجتماعی و انسانی توسط اولیاء الله نیز قابل بررسی و بحث بیشتر می باشد که اگر توفیقی باشد در آینده به آن خواهیم پرداخت.
بگذریم؛ ما که در این دایره هیچ هم نیستیم و شاید تمام این مطالب همان خانه نباشد بر روی آب باشد و بیهیچ و اساس و پایهای و ماییم که از پاافتادگان و اسیران دام شهوت و نفس و هوا و هوس.
و مائیم که کلام ما نیز روی هوا و هوس و حتی از سکوت ما نیز بوی گند تعفن نفس به مشام اهل حقیقت میرسد خداوند عاقبت ما را به خیر سازد.
با تشکر که وقت گذاشتید و مطالعه نمودید در صورت امکان ... به علت اینکه زمان تحویل رسیده است متاسفانه کمی با تعجیل جمع و جور کردم مطالب را. اگر صلاح دانستید جهت بازسازی و تکمیل تحقیق هدایت بفرمایید بنده را.
کتابنامه:
1. ترجمه اسفار اربعه، سفرسوم جلد دوم، صدرالمتالهین شیرازی (ملاصدرا)، ترجمه: محمدخواجوی، چاپ اول 1379، انتشارات مولی
2. نرم افزار نور، کتابخانه حکمت اسلامی، الحکمت المتعالیه فی الاسفار الاربعه،
3. مبانی فلسفی عشق (از منظر ابن سینا و ملاصدرا)، محمدحسین خلیلی، موسسه بوستان کتاب، چاپ سوم 1388
4. الاشارات والتنبیهات، حکیم بوعلی سینا با شرح خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی، محقق کریم ، قم، مطبوعات دینی
5. دیوان امام؛ سروده های حضرت امام خمینی، ناشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم 1387
6. طوق الحمامه فی الف و الالالف، الامام ابی محمد علی ابن حزم الاندلسی، المتوفی 456.ه. مکتبه عرفه بدمشق، فایل Pdf اینترنتی
7. کتاب ماه فلسفه، شماره 21، خرداد 1388
8. دیوان خواجه حافظ، توضیحات عرفانی ادبی واژگان به اهتمام احمد دانشگر، انتشارات حافظ نوین
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |